شهید مولانا صلاحالدین، رهبری دلسوز
نویسنده: عبدالمالک عزیزی
مولانا صلاحالدین نامی آشنا برای مردم نیمروز و مردم افغانستان بود و با صدای رسا و همدردیهایش با مردم وطن محبوب خورد و کلان گشته بود
شهید مولانا صلاحالدین موحد شخصیتی بود که در بدترین وضعیت ممکن و ناامنترین دوران افغانستان از گفتن حق و حقیقت هراسی نداشت و در خطبههای روز جمعه، با سخنرانیهای آتشین خویش فساد و دینستیزی اشغالگران و نوکرانشان را برملا ساخته و ترس و خوف را بر اندامشان میانداخت و تمام تحرکات دینستیزانۀ آنان را زیر نظر داشت و در سخنرانیهای حکیمانۀ خویش بر آنها خط بطلان میکشید.
شهید موحد با خدای خود عهد و پیمان بسته بود که تا خون در رگها جریان دارد با تأسی از سلف صالح و مجاهدتبار، نگذارد دین خدا در این دیار مظلوم بماند؛ لذا آستین همت بالا زده و شبوروز بدون وقفه، مشغول فعالیتهای دینی بودند و با تشکیل مجموعهای موفق توانستند مراکز دینی زیادی از جمله انجمن دینی قلموبیان، مدرسۀ دینی احیاءالعلوم نیمروز و چندین مدرسه دینی خواهران و لیسۀ خصوصی ترقی را بنیانگذاری بکنند و توانستند از همین مراکز جوانان خیرخواه و مجاهد زیادی را تربیت کرده و تقدیم وطن بکنند که هماکنون در گوشهوکنار افغانستان با جانودل مشغول خدمت هستند.
شهید موحد نه تنها منبع مسائل دینی بود بلکه مرجع حل مشکلات مردم رنجدیده هم بود و مردم هم بنابر اعتمادی که به شهید داشتند برای حل مشکلاتشان پیش ایشان مراجعه میکردند و دروازۀ خانۀ شهید همیشه به روی مراجعه کنندگان باز بود و هر کسی که دردی داشت پیش ایشان رفته و سفرۀ دلش را با ایشان باز میکرد.
به تن در خدمت خلق بود، به جان در خدمت جانان
شهید موحد نمیتوانست ببیند که مردم در بدترین وضعیت رفاهی و اقتصادی زندگی می کنند و آنطرفتر افرادی که بر چوکیهای قدرت تکیه زده بودند بیتالمال مسلمین را حیفومیل بکنند و همانگونه که غم دین مردم را داشت برای آبادانی دنیایشان هم میکوشید و نمیگذاشت دزدان بیتالمال آرام و قرار داشته باشند به همین خاطر آن دزدان مجبور بودند برای در امان ماندن از سخنرانیهای کوبندۀ شهید موحد تمام بیتالمال را چپاول نکرده و حداقل اندکی از آن را خرج آبادی ولایت بکنند.
دشمن همانگونه که نمیتوانست مجاهدینی که سلاح به دوش گرفته و علیه اشغالگران قیام کرده بودند را تحمل بکند، تحمل این مجاهد بزرگ را هم نداشتند که در مرکزشان آرام و قرار را از آنها گرفته بود؛ لذا شیاطین بزرگ و استخبارات داخلی و خارجی جمع گشته و طرح ترور این رهبر فرزانه را با هم ریختند – چون شبپرهها طاقت دیدن نور را ندارد – لذا این نقشۀ شومشان را در قالب دوست و در هیئت مهمان پیاده ساخته و تیرهای توطئه را بر جسم نازنینش وارد کردند و خون پاکش را در خانهاش جاری ساخته و با گمان خویش توانستند نور ایمان را خاموش کنند؛ اما نمیدانستند که نور الهی هرگز خاموش نمیگردد؛ بلکه همین خونهای شهید مولانا موحد و امثال آن سبب گشتند تا خانۀ ظلم ویران گشته و آرزوهای طولانی مدتشان به وهم و خیال تبدیل گردد.