۶ جدی؛ غمی افتخارآمیز
نویسنده: عبدالمالک عزیزی
«اوضاع خوب نیست. رو به خرابی میرود. طی یکماهونیم گذشته از سوی ایران نزدیک به 4 هزار نفر نظامی با لباس غیرنظامی به افغانستان فرستاده شدند. حالا تمام لشکر 17 پیاده همراه با واحدهای توپخانهای و دفاع هوایی که به روی هواپیماهای ما آتش گشودند، در دست آنان است. در شهر جنگ در جریان است.»
متن فوق مکالمۀ ضبط شدۀ نورمحمد ترهکی است که برای حفظ چوکی قدرت، باداران روسی خود را اغوا کرده و تقاضای کمک میکند و از آنان میخواهد که فقط به فرستادن اسلحه اکتفا نکنند؛ بلکه با حضور نظامی خویش بقای او را بر مسند قدرت تضمین بکنند که سرانجام در ۶ جدی ۱۳۵۸ سپاه اتحاد جماهیر شوروی با تمام امکانات و تجهیزات مدرن آن وقت و با هشتاد هزار سرباز، خاک افغانستان را مورد تاختوتاز قرار داده و تمام مراکز حساس و فرودگاهها را به تصرف خود در آوردند و این گونه بود که داستان تلخ و غمناک اشغال افغانستان توسط شوروی شروع شد. داستانی که هنوز و بعد از گذشت ۴۴ سال یادوخاطرهاش کام خیلی از فامیلها را تلخ میکند .
دستگیریهای کور کورانه شروع شده و تمام اسیران به اعدام و مفقود گشتن محکوم بودند و هرکسی که ساز مخالفت میزد لولههای تفنگها مستقیم قفسۀ سینهاش را نشانه میگرفت و از ریختن خون هیچ خوردوکلان و مردوزنی باک نداشتند و با زدن تیر خلاصی به سر مخالفان، از تماشای صحنۀ جان کندن آنها لذت میبردند. به هر شهر و قریهای که میرفتند جوی خون راه میانداختند امنوامان را از مردم گرفته بودند و پایبند هیچ قاعده و قانونی هم نبودند و همه چیز برای قتل مردم بی دفاع طبق میلشان پیش میرفت الا یک چیز که برای آنها به کابوسی وحشتناک مبدل شده بود و آرامش را از آنها گرفته و آفت جانشان گشته و بر آرزوهای پوچشان خط بطلان میکشید.
آن برگ برنده چیزی نبود جز عقیده و ایمان راسخی که در رگوپی مردم دیندوست و مجاهدپرور این دیار جا خوش کرده بود. عقیده و ایمانی که شهادت را برای این مردم همانند شربتی بس لذیذ تبدیل کرده بود که با افتخار تمام برای سرکشیدن آن صف میبستند و هوای دیدن یار در سر میپروراندند. ایمانی که دستان خالی را برای مبارزه با فرعون زمان به پنجههای آهنینی تبدیل کرده بود که توپوتانکهای آهنین شوروی نای استقامت در برابر آنها را نداشت. سر دادن و سنگر ندادن را به معنای واقعی کلمه برای نسلهای بعد از خود تفسیر کردند و راضی بودند که با افتخار جان بدهند تا با ذلت زندگی بکنند؛ لذا جانهای شیرین خویش را در طَبَق اخلاص نهاده و در راه حفظ دین و ناموس تقدیم کردند.
هر چند که مظلومانه به شهادت میرسیدند؛ اما تاریخ با ثبت چنین رشادتهایی در لابلای اوراق خویش به خود میبالد و هر چند که ذکرویاد شهیدان آن واقعه هر مسلمانِ دارای وجدان بیدار را جگر خون میکند اما از طرفی دیگر یادآوری رشادتها و جاننثاریهای آنان اشک افتخار را بر گونۀ او جاری میسازد.
آن دلیر مردان با سینه سپردن کردن در مقابل ظلم و تجاوز برای انسانهای آزاده سرمشق و برای زورگویان و مستکبران درس و عبرتی فراموش نشدنی گشتند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد