▪️خیلیها گفتند، از مردم افغانستان گفتند، از عالمان و دانشمندان و فرهنگیان گرفته تا سیاستمداران و صاحبمنصبان نظام گفتند، از مردمان کوچه و بازار و محله نیز گفتند، میگفتند و مینوشتند تا به ما بقبولانند که وضعیت دولت و ملت افغانستان به رنگ هشدار درآمده است…
از جیببری سر خیابان گرفته تا فساد و اختلاس و انتحار و ارتداد…
انگشت ملامت بود که از دور به ناکجاآباد این مرزوبوم اشاره میکرد و افقهای دور را تاریک و کور نشانمان میداد.
چنان گفتند و نوشتند و تلقینمان کردند که امیدمان را نامید و باورمان را پوچ و دلهایمان را سنگ و آيندهمان را در ابری از سیاهی فرو بردند…
دست سرنوشت اما، نخواست بر گفتهها و نوشتهها و اشارهها تکیه کنم و مرا با خود برد تا در افق حقیقت غرق نماید و حق را از باطل، خوبی را از بدی، پاکی را از پلیدی، و درست را از نادرست برایم نشان بدهد.
▪️وارد کابل شدم، پایتخت افغانستان اسلامی. شب بود و نسیم ملایمی گونههایم را نوازش میداد. گویا کابل بود که آغوش گرم خود را برایم گشوده بود. احساس عجيبی داشتم. پردازشگر ذهنم به چرخش افتاده بود. تمام گفتهها و نوشته و اشارهها را با حقیقت برابر چشمانم تطبیق میداد؛ اما دریغ از تشابهی…
ولایتش نه خاکستری بود که چون رنگینکمان، جلوههای زیبایش دیده را مجذوب خود میکرد و مردمانش در همان وهله اول به دل مینشستند.
هر روز که از اقامتم بیشتر میگذشت، نقطههای کور و تاریک ذهنم، روشنتر و افق پیش رویم تابانتر و آینده برایم زیباتر به نظر میرسید.
▪️استاد مولانا عبدالسلام عابد، شخصیتی که هرگز برایم فراموششدنی نخواهد بود.
چندین بار شرف حضور در مجلس ایشان برایم فراهم شده بود و از سخنان زیبایش استفادهها برده بودم؛ اما آن شب بهیادماندنی چیز دیگری بود.
بعد از غروب خورشید همراه دوست و برادر گرامی، جناب مولوی داوود یوسفی به خانه استاد رفتیم. قبلا نیز به خانه استاد رفته بودم و در مهمانخانه ایشان مورد استقبال گرمشان قرار گرفته بودم؛ لیک آن شب در اتاق شخصی استاد هم صحبت ایشان بودیم.
سادهزیستی استاد، بدور از تجملات و تکلفات برایم بسیار زیبا بود.
البته ناگفته نماند، استاد عابد رئیس برنامههای نظارت تعلیمی معینیت تعلیمات اسلامی وزارت معارف، عضو شورای مرکزی جمعیت اصلاح و انکشاف اجتماعی، خطیب مسجد حاج عبدالرحمنخان کابل (از مهمترین مساجد کابل بویژه از نظر سیاسی/مردمی)، مسئول عمومی مؤسسه خیریه خدمات اجتماعی احساس، مدیریت مدارس دینی فخری در حوزه بانوان، رئیس شورای دارالعلوم امام محمدبن حسن شیبانی کابل و… میباشد.
▪️آن شب با استاد از دغدغهها گفتیم؛ از سرنوشت گنگ و مبهم نوجوانان و جوانان کشور گفتيم؛ از آینده نامعلوم بانوان افغان گفتیم؛ از جنگهای خانمانسوز و برادرکشیها گفتیم؛ از آیندهای که هنوز برایمان در پشت سیاهی ابر مدفون شده است…
و استاد با صبر و حوصله حرفهایمان را میشنید و پدرانه پاسخ میداد. هرچه ما ناامید بودیم، ایشان امیدوار بود. هرچه ما از درد گفتیم، استاد دارو تجویز میکرد. هرچه از تلخیها گفتیم با شیرینی کلامش از ما استقبال مینمود.
استاد عبدالسلام عابد جنگهای داخلی و اختلافات لسانی و دخالت بیگانگان و غفلت هموطنان و جهالت و بیسوادی را از موارد بارز تنشهای داخلی و ناآرامیها در کشور قلمداد میکرد و باور داشت که با صلح داخلی، تحصیلات عالی، استخراج معادن و احداث و بازسازی زیرساختهای کشور میتوان زمینه پيشرفت و تمدن نوین افغانی را رقم زند. بنابراین اولویت اصلی کشور صلحی پایدار است که میتواند تمام زمینههای رشد و ترقی و پیشرفت را به دنبال داشته باشد. ازاینرو میبایست از بند گذشته رها شد و بدور از نگرانی فردا، امروزمان را خوب بسازیم.
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت/ به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت
▪️باری! آرزوی استاد، صلحی پایدار در کشور عزیزمان بود. صلحی که ثمرهاش امنیت، آرامش، اعتماد، سلامتی، پویایی، نشاط، رشد، بالندگی و… است.
استاد عابد از چشمانداز آینده این صلح میگفت که قدرت نظامی کشور خواب را از چشم استعمارگران خاورمیانه ربوده است و دست طاغوتیان روباهصفت را از آسیا کوتاه کرده است. معادن کشور استخراج شده، اقتصاد ملی دگرگون شده است. جوانان، بینیاز از دانشگاههای خارجی میزبان دانشجویان برون مرزی هستند. بیماران بسیاری از دور و نزدیک برای تداوی عازم کشور شدهاند. توریستها برای دیدن اماکن باستانی و طبیعت بکر و ناب کشور از این خطه به آن خطه و از این ولایت به آن ولایت میروند و دیگر هیچ خانوادهای دغدغه عزیزان خارج از منزل خود را ندارد.
▪️استاد میگفت: قلب تپنده آسیا قویتر از قبل میتپد و خونی سرشار از حماسه و شجاعت و دلیری و غیرت و بیداری و حمیت و مردانگی و مروت در رگهای شرق دور و نزدیک پمپاژ میکند.
بیداری جای غفلت، عقل جای جهل، دانش جای نادانی، و روشنایی جای نور را گرفته است…
ایشان از روزی میگفت که استعمارگران خود پا به فرار میگذارند و پشیمان از کرده خويش، سنگ ملامت بر فرقشان میکوبند و دیوانهوار انگشت ملامت به سوی هم میگیرند و برای فرار از بیآبرویی، مسؤلیت شکست ننگینشان را به یکدیگر نسبت میدهند.
▪️باری! طلوع صبح بیداری بسیار نزدیک است؛ اگر ملت خود بخواهد و برای تحقق صلحی پایدار در افغانستان اسلامی قدم بردارد و بداند که برای تحقق این هدف والا، اوست که باید گام بردارد و سرنوشت سبز خود را رقم بزند.
سخنان زیبای استاد عبدالسلام عابد مرهمی بر گفتهها و داروی شنیدهها و الهامبخش نوشتهها بود. و آنجا بود که فهمیدم چرا دستهای زیادی دست به دست هم دادهاند و لالائی غفلت را بر بالین ملت افغان نجوا میکنند و هم و غمشان نتپیدن دوباره قلب آسیا در پیکر خسته آن است.
آسیا یک پیکر آب و گل است/ ملت افغان در آن پیکر دل است/ از فساد او فساد آسیا/ در گشاد او گشاد آسیا
▪️و سرانجام آن شب بهیادماندنی به پایان رسید و به ناچار استاد عابد را وداع گفتیم و از خدمتشان مرخص شدیم.
راستی! استاد عابدهای زیادی در گوشه کنار این مرزوبوم یاری ملت بیدار و شهیدپرور افغانستان اسلامی را میطلبند.
بارالها! استاد عبدالسلام عابد و تمام عزیزانی را که در راستای تحقق صلح و اهداف والای آن سعی و تلاش میکنند، در پناه خود حفظ بفرما و شر دشمنان را از سرشان دور کن.
بارالها! بر توفیقاتشان بیفزا و طول عمر بابرکت نصیبشان بفرما…
به امید روزی که صلح و اهداف آن در کشور تحقق یابد و بار دیگر سکه خوشبختی این ملت، شیر بیاورد.
✍️ امیرحمزه امینی
سه حمل یک هزار و چهارصد