امید امید داشت/ قسمت چهارم نویسنده: عبدالمالک عزیزی شامل شدن به مکتب امید به سبب اخلاق خوب و عملکرد مناسبی که داشت توانسته بود مشتریهای زیادی را به خود جذب بکند و کارش خوب رونق پیدا کرده بود به نان و نوایی رسیده بود و با شرایط زورمندان روزگار را […]
برچسب: امید
امید، امید داشت/ بخش سوم
امید، امید داشت/ بخش سوم نویسنده: عبدالمالک عزیزی کوچ به شهر امید که از شورای قریه ناامید شده بود، مدتی در قریه ماند و دید گذران زندگی در آن جا سخت است چون تنها منبع درآمد در قریه کشاورزی و دامداری بود که امید هنوز برای این دو کار کوچک […]
امید، امید داشت(۲)
امید، امید داشت/بخش دوم نویسنده: عبدالمالک عزیزی چند روز از شهادت پدر امید گذشت و او تازه به خود آمده بود. غم از دست دادن پدر کمرش را خم کرده بود؛ ولی امید با خود و خدای خود عهد و پیمان بست که هیچ وقت نگذارد مادر ضعیفش نبود پدرش […]
امید، امید داشت (۱)
امید، امید داشت/بخش اول نویسنده: عبدالمالک عزیزی امید کودک هفت سالهای بود که در کنار پدر و مادر خود روزهای خوبی را سپری میکردند. پدر امید از راه کشاورزی و با عرق جبین تکهنانی را بر دسترخوان میآورد و زندگی طبق میلشان بود (ترهوپیاز داشتند پینک باز داشتند) روزها به […]