امید، امید داشت/بخش اول نویسنده: عبدالمالک عزیزی امید کودک هفت سالهای بود که در کنار پدر و مادر خود روزهای خوبی را سپری میکردند. پدر امید از راه کشاورزی و با عرق جبین تکهنانی را بر دسترخوان میآورد و زندگی طبق میلشان بود (ترهوپیاز داشتند پینک باز داشتند) روزها به […]