کودک کارگر، به کودکی گفته میشود که به دلیل وجود شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ساعاتی از عمرش را در شبانهروز به کار کردن در کارخانهها، کارگاهها، ساختمانها، خیابانها و منازل مردم میگذراند. بسیاری از این کودکان کمک خرج خانواده بوده و برخی دیگر خود به تنهایی عهدهدار مخارج خانواده هستند. این ﮐﻮدﮐﺎن از ﻣﺤﺮومترﯾﻦ ﮐﻮدﮐﺎنیاند ﮐﻪ از بیشترین ﺣﻘﻮق اﺳﺎﺳﯽ ﺧﻮد ﺑﯽﺑﻬﺮهاند. این ﭘﺪﯾﺪه ﺻﺮف نظر از آﻣﺎر و ﺗﻌﺪاد آنها، ﺧﻮد ﯾﮏ مساﻟﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻬﻢ و درﺧﻮر ﺗﻮﺟﻪ در ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ آﺛﺎر و ﺗﺒﻌﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺘﻌﺪدی را ﺑﻪ دﻧﺒﺎل داشته و ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺷﺮاﯾﻂ زﻧﺪهﮔﯽ ﺧﺎﺻﯽ ﮐﻪ دارﻧﺪ، ﻣﻨﺸﺄ ﺑﺴﯿﺎری از رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻧﺎدرﺳﺖ و ﭘﺮﺧﻄﺮی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﻪﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮدشان آﺳﯿﺐ ﺟﺪی رﺳﺎﻧﺪه، ﺑﻠﮑﻪ ﺳﻼﻣﺖ دیگر افراد ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺮه ﻣﯽاﻧﺪازﻧﺪ.
تاریخچه کار کودکان میتواند به دوران انقلاب صنعتی برگردد. کارگر شدن کودکان، محصول صنعتی و شهری شدن سریع بوده و ﻇﻬﻮر این ﭘﺪﯾﺪه در ﺟﻬﺎن ﺑﻪوﯾﮋه در ﮐﺸﻮرﻫﺎی در ﺣﺎل ﺗﻮﺳﻌﻪ، ﺣﺎﮐﯽ از وﺟﻮد ﻣﺸﮑﻼت اﻗﺘﺼﺎدی، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ در ﺟﻮاﻣﻊ اﺳﺖ. در دهههای ۱۹۸۰ و۱۹۹۰، سازمانهای بینالمللی کودکان، برنامههای خود برای کودکان به حاشیه رانده شده را با عناوین «کودکان در شرایط دشوار» یا «کودکان دارای نیازهای خاص حمایتی» جهتگیری کرده و در حوزه سیاستگذاریهای ملی، منطقهای و بینالمللی، کودکانکارگر عموماً «به حاشیه رانده شده» و یا «در انزوای اجتماعی» در نظر گرفته شده و از آن ﺑﻪﻋﻨﻮان «ﺗﺮاژدی ﺷﻬﺮی» ﯾﺎد ﻣﯽﺷﻮد؛ ﻣﻌﻀﻠﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻼنﺷﻬﺮﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺑﺰرگ ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﺎ آن دﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺒﺎناند.
کودکانی که به علل و عوامل ناخواسته اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مجبور به ورود زودهنگام به دنیای بزرگسالی هستند، از ﺣﻘﻮق اولیه ﺧﻮد ﻣﺜﻞ آﻣﻮزش، ﺑﻬﺪاﺷﺖ و ﺗﻐﺬﯾﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﺤﺮوماند، در ﻫﻤﻪ زﻣﯿﻨﻪﻫﺎی رﺷﺪ (ﺟﺴﻤﯽ، ذﻫﻨﯽ، رواﻧﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ) ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼت ﻓﺮاواﻧﯽ ﻣﻮاﺟﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ و از ﻧﺎرﺳﺎﯾﯽﻫﺎی زﯾﺎدی رﻧﺞ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ. این کودکان که سرمایههای آینده جامعه هستند، با کار کردن در معرض انواع آسیبها قرار گرفته و از طرفی جامعه را نیز با زیانهای فراوانی روبهرو ساختهاند. این پدیده مشکلی اجتماعی است که از دیر باز در کشورهای مختلف وجود داشته و در دهههای اخیر به دلایل گوناگون افزایش یافته است. این پدیده را محصول شرایط اقتصادی و اجتماعی نامطلوب خانوادههای نابهسامان و از هم گسیخته میدانند که تاثیر منفی بر رفاه جامعه خواهد داشت.
این کودکان ﺑﺨﺸﯽ از ﻻﯾﻪﻫﺎی آﺳﯿﺐﭘﺬﯾﺮﻧﺪ که بهلحاظ موقعیت ضعیف جسمی و روحی بیش از دیگر افراد و حتا کودکان عادی نهتنها در معرض آسیب روحی، جسمی و بزهدیدگی قرار میگیرند، بلکه با کار کردن در جاده، رفتارهای ناسالم روانی و جسمی تولید کرده و در نهایت به فعالیتهای مجرمانه مانند دزدی، تنفروشی و حتا قاچاق و فعالیتهای جنایی روی میآورند. آنها ﺑﻪ دﻻﯾﻞ ﻋﻤﺪﺗﺎً اﻗﺘﺼﺎدی، بیشترﯾﻦ وﻗﺖ ﺧﻮد را در ﻣﺤﯿﻂﻫﺎی ﻧﺎاﻣﻦ و ﭘﺮﻣﺨﺎﻃﺮه ﺧﯿﺎﺑﺎن ﮔﺬراﻧﻨﺪه و زﯾﺮ ﻓﺸﺎر در ﺳﺎﯾﻪ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎی زﻧﺪهﮔﯽ ﺑﻪ ﮐﺎر در ﺧﯿﺎﺑﺎنﻫﺎ روی آوردهاﻧﺪ. ﻓﺮاﯾﻨﺪ ﻃﺒﯿﻌﯽ رﺷﺪ ﺟﺴﻤﯽ، ذﻫﻨﯽ، ﻋﺎﻃﻔﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و همچنین ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺷﺨﺼـﯿﺖ و ﺟﺮﯾﺎن اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﺪن آنها ﺑﻪ ﺧﻄﺮ اﻓﺘﺎده ﮐﻪ ﺑﯽﺗﻮﺟﻬﯽ به آﻧﺎن ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎی ﺟﺒﺮانﻧﺎﭘﺬﯾﺮی ﺑﺮای ﺟﺎﻣﻌﻪ داشته باشد. کار کودکان از ﻣﺴﺎیل و ﻣﺸﮑﻼت ﺣﺎد ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر میرود و بیﺗﻮجهی ﺑﻪ آن ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ در آﯾﻨﺪه ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺨﺶ وﺳﯿﻌﯽ از ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﻨﺪ.
سازمان بینالمللی کار از سال ۲۰۰۲ بر گستره جهانی اقدامات و تلاشهای مورد نیاز برای محو کار کودکان تمرکز کرده است. بر همین اساس روز ۱۲ جون برابر با ۲۲ جوزا را بهعنوان روز جهانی مقابله با منع کار کودکان اعلام کرده است. مساله کار کودکان خیابانی، از یک دهه بدین سو در شهرهای بزرگ افغانستان گسترش یافته و این کشور نیز در اﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ از ﺑﺮوز و ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻧﺎﮔﻮار آن مصون ﻧﻤﺎﻧﺪه است. منشأ ظهور و تشخیص علل به وجود آمدن این معضل پیچیده و چندبعدی را، مجموعه عوامل مختلف اجتماعی و اقتصادی نامطلوب چون مهاجرت، افزایش ﺑﺎﻻی ﺑﯿﮑﺎری، ازدﯾﺎد ﺟﻤﻌﯿﺖ، ﺑﯽﻋﺪاﻟﺘﯽ، ﻓﺎﺻﻠﻪ زﯾﺎد ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ، ﻣﺸﺎﻏﻞ ﮐﻢدراﻣﺪ ﭘﺪران، فقر و مشکلات مربوط به خانوادهﻫﺎی ﭘﺮﺗﻨﺶ، ﻓﻮت ﯾﺎ ﺟﺪاﯾﯽ واﻟﺪﯾﻦ، اﻋﺘﯿﺎد، ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺑﺰهکاری واﻟﺪﯾﻦ، ﺧﺸﻮﻧﺖ واﻟﺪﯾﻦ، وﺟﻮد ﻧﺎﭘﺪری ﯾﺎ ﻧﺎﻣﺎدری، ﺑﯿﻤﺎری رواﻧﯽ واﻟﺪﯾﻦ، ﻧﺒﻮد ﻧﻈﺎرتﻫﺎی دوﻟﺘﯽ در دﻓﺎع از ﺣﻘﻮق ﮐﻮدﮐﺎن و وقوع ناآرامیها و جنگهای داخلی میدانند. آﻣﺎرﻫﺎی ﭘﺮاﮐﻨﺪه و ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﻣﻘﺪﻣﺎﺗﯽ درﺑﺎره اﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪه، ﺣﺎﮐﯽ از روﻧﺪ رو ﺑﻪ ﮔﺴﺘﺮش آن در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺑﺰرگ کشور اﺳﺖ.
گرچند آمار، ارقام و اطلاعات دقیقی در مورد کودکان کارگر که مجبور به کار هستند وجود ندارد و حتا مدتها وجود آنها از طرف مسوولان مربوطه مورد انکار قرار میگرفت، لذا ضرورت حمایت از آنان در چهارچوب دفاع و حمایت از حقوق کودکان بهشدت احساس میشود. این کودکان به علت ویژهگیهای زندهگی خود، منشأ بسیاری از رفتارهای نادرستی هستند که نهتنها به خود آسیب رسانده، بلکه سلامت جامعه و افراد دیگر را نیز به مخاطره میاندازند. همچنان این کودکان به علت شرایط خاص زندهگی خود، بهشدت مورد آزارواذیت و سوءاستفاده قرار گرفته و به سلامت جسمی و روانی آنان آسیبهای جدی وارد میشود.
افغانستان یکی از کشورهای عضو سازمان بینالمللی کار است که ۱۹ کنوانسیون مرتبط به کار را الحاق کرده است. با الحاق به دو کنوانسیون آن، یعنی کنوانسیون بدترین اشکال کار کودکان و کنوانسیون حداقل سن مربوط کار کودکان، موظف است از استثمار، بهرهکشی و کار کودکان جلوگیری کند. همچنان قانون حمایت از حقوق طفل، استراتژی ملی محو کار اطفال و پالیسی ملی محافظت اطفال، برای حفظ و کاهش کار کودکان کارگر خیابانی، جلوگیری از بهرهکشی و حمایت از حقوق کودک موجود است. با وجودی که در کنار دولت افغانستان، بیش از ۳۰ سازمان و نهاد درگیر با آسیبهای اجتماعی با گرفتن بودجههای هنگفت در راستای منع و محو کار کودکان فعالیت داشتهاند؛ اما نتیجه به دست آمده این است که نهتنها کودکان کارگر در خیابانها کم نشده، بلکه تعداد آنها هر روز بیش از پیش میشود.
اما آنچه قابل تأمل است، این است که نه مؤسسات و سازمانها و نه دولتمردان اراده جدی جهت جلوگیری و محو کار کودکان ندارند؛ زیرا از درک همین مساله و موضوع حاد و خطرناک، آنها سالانه پولهای هنگفتی را به جیب خود زده و فربهتر میشوند و برعکس وضعیت کودکان بدتر شده و رو به وخامت میرود.
در یک جمعبندی میتوان گفت که برنامهریزی برای شناسایی، پیگری و کاهش پدیده کودکان کارگر و آسیبهای اجتماعی ناشی از آن، باید براساس محورهای ذیل صورت گیرد: سرمایهگذاری در روستاها جهت جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهر، ایجاد اشتغال برای اعضای کلان خانوادههای کودکان کارگر، رفع بیعدالتی و غیره.
بنابراین، ایجاد تغییر در وضعیت کودکان کارگر در افغانستان، عزم همهگانی مردم، مؤسسات و سازمانهای درگیر در این مساله، صاحبان قدرت و دستگاه دولتی را میطلبد. راهکارهای بهبود وضعیت کودکان خیابانی و کار عبارتاند از: شناسایی کودکان خیابانی و برقراری ارتباط با آنان، فرهنگسازی در زمینه شیوههای برخورد مردم با کودکان کارگر، اعمال نظارتهای بیشتر بر نواحی حاشیهنشین، تأمین رفاه اجتماعی خانوادههای محروم و نیازمند و سرمایهگذاری در شهرهای کوچک که مانع از مهاجرت به مراکز ولایتها شود.
به آرزوی روزی که هیچ کودکی در جهان مجبور به کار کردن نباشد!