امیرحمزه نورزهی
انسانها از دیرباز با پدیدة اجتماعی مهاجرت آشنایی دارند. همواره بسیاری در طول تاریخ با خواست خود یا بنابر عوامل بیرونی خانه و کاشانه خود را رها نمودهاند و به سرزمین دیگری نقل مکان کردهاند. بلاهای طبیعی، جنگ و ویرانی، فقر و ناداری، کسب علم، بهبود وضعیت اقتصادی و رسیدن به رفاه اجتماعی میتواند از عوامل بارز مهاجرت باشد. هرچند علت مهاجرت بنابر افراد و ویژگیهای مختلف شخصیتی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میتواند متفاوت باشد؛ اما آنچه حائز اهمیت است، پیامدهای ناگواری است که مهاجرت میتواند به همراه داشته باشد.
مهاجرت یکی از عوامل بارز تغییر و دگرگونی زندگی فکری، فرهنگی، اجتماعی و بعضا سیاسی افراد است. بهگونهای که علاوه بر تغییرات بلندمدت و طولانی، آثار سریع و کوتاهمدتی نیز به همراه دارد. با تحقق یافتن مهاجرت و ورود خانوادههای مهاجر به شهرها و کشورهای مهاجرپذیر، مهاجرین، خود را با تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و محیطی جستوجو میکنند و این اولین مرحله از شروع دگرگونی است. در چنین شرایطی مهاجرین یا در برابر محیط جدید تسلیم شده به ارزشهایشان روی میآورند و از آنان رنگوبو میگیرند و یا حالت تدافعی به خود گرفته عکسالعمل نشان میدهند و این نیز آنان را در درازمدت با مشکلات زیادی روبهرو میکند.
بررسیها حاکی از آن است که سرزمینهای اسلامی بهویژه کشورهای آسیای میانه که سالیان متوالی درگیر جنگهای داخلی و خارجی هستند، بیشترین آمار مهاجرت در عصر حاضر را به خود اختصاص دادهاند و افغانستان اسلامی شاید بالاترین آمار را در بین این کشورها داشته باشد. فرار مغزها، توهین به ارزشها، از بین رفتن هویت فرهنگی/بومی، تبعیضات نژادی و … از آثار مخرب مهاجرتهای ناخواسته است.
مهاجرین افغان که تاکنون زندگی سنتی با رنگ و بوی اسلامی داشتهاند، به یکباره با تمدنی جدید روبهرو میشوند. تمدنی که در آن به ندرت میتوان جایی برای فرهنگ و آیین کشورشان یافت. تمدنی که بعضا برهنگی را فرهنگ و هتاکی به باور دیگران را آزادی تعبیر میکند و عکسالمعل دیگران را تروریست مینامد. حق استعمار/بردگی را برای خود میپسندد و در حق دیگران ظلم و جفا و مخالف قوانین حقوق بشر تصور میکند. بنابراین مهاجرین بر سر دوراهی و دوگانگی شخصیتی قرار میگیرند.
سالها پیش که شبکه طلوع فعالیت خود را در برابر تفکر اسلامی آغاز کرده بود و آشکارا و نهان دین اسلام و مسلمانان را هدف قرار داده بود، خواستم مطلبی در راستای اهداف پنهان و دستهای نهان این مجموعه بنویسم؛ اما مطلبی مرا بسیار اندوهگین کرد. داشتم در برابر مجموعهای میایستادم که روزی در فضای فرهنگی/اسلامی افغانستان به دنیا آمده بودند؛ اما دست سرنوشت و جنگهای خانمانسوز آنها را به قارة استرالیا پناهنده کرده بود. سالها زندگی در استرالیا آنان را نهتنها با فرهنگ آبا و اجدادیشان بیگانه کرده بود که علیه این فرهنگ و آیین شورانده بود. تا جایی که خود را در برابر تمام مردم سرزمینشان میدیدند. هم و غمشان براندازی تمدنی بود که روزی پدرانشان بدان افتخار میکردند.
بنابراین باید آگاه بود که اگر کسی به داد مهاجرین افغان نرسد، دیگر تنها با یک خانواده مهاجر رودررو نیستیم که خانوادههای مهاجر را پیش رو خواهیم داشت و این یک تراژدی درناک است.
طبیعی است که کشور افغانستان با پشت سر گذاشتن سالیان متوالی در جنگهای داخلی و ایستادگی در برابر تجاوز خارجی به یک باره نتواند مشکلات مهاجرین خود را حل کند و آنان را به کشورشان فرا بخواند؛ اما میتواند در کنارشان باشد، مشکلاتشان را از راههای دیپلوماسی بینالمللی پیگیری کند، حقوقشان را به کشورهای متبوع یادآور شود. شرایط زندگی آبرومندانه و تحصیل برایشان فراهم کند. و رفته رفته شرایط بازگردانی آنان را فراهم سازد. تا در کنار آنان از دانش و تجربیاتشان در اداره مملکت و آبادانی کشور بهره ببرند.